روایت غالب در مطبوعات تجاری غربی این است که صنایع یارانهای چین ارزش را از بین میبرند زیرا سودآوری ندارند. این روایت بخشهای مختلفی را شامل میشود، از املاک و مستغلات مسکونی و راهآهن پرسرعت گرفته تا وسایل نقلیه الکتریکی (EVs) و پنلهای خورشیدی. اکونومیست اخیراً این دیدگاه را برجسته کرده است، به ویژه صنعت فتوولتائیک چین را مورد انتقاد قرار داده است. با این حال، این دیدگاه اساساً تأثیر اقتصادی گستردهتر یارانهها، خلق ارزش و اصولی را که آدام اسمیت در ثروت ملل بیان کرده است، اشتباه میکند.
اگر اکونومیست به سادگی به سنت انتقاد از چین ادامه دهد، می توان آن را به عنوان یک لفاظی معمولی رد کرد. با این حال، اگر چنین دیدگاهی واقعا وجود داشته باشد، بیانگر یک تفسیر نادرست عمیق از اصول اقتصادی است. کار آدام اسمیت که 248 سال پیش منتشر شد، بر اهمیت دست نامرئی که منافع خود را به نفع کل جامعه هدایت می کند، تأکید می کند. این اصل در دوران مدرن به اشتباه تفسیر شده است و به درک تحریف شده ای از ارزش آفرینی منجر شده است.
مقایسه ارزش بازار 788 میلیارد دلاری تسلا با 93 میلیارد دلار BYD و تجلیل از سودآوری تسلا بدون در نظر گرفتن زمینه بزرگ تر، نام اشتباهی است. تسلا و BYD هر دو از مشوق های دولتی سود می برند. سودآوری بالاتر تسلا، علیرغم نفوذ کمتر در بازار خودروهای الکتریکی در ایالات متحده در مقایسه با چین، بیشتر از نبوغ ایلان ماسک، نشانه شکست سیاست است. تسلا از این مشوق ها استفاده کرد، در حالی که BYD و رقبای آن بر نتایج ملموس تمرکز کردند.
به طور مشابه، ارزش گذاری عالی First Solar در یک بازار تحت تعرفه، در حالی که شرکت های PV چینی با رقابت سخت و حاشیه های کم روبرو هستند، نباید ستایش شود. این واقعیت که شرکتهای چینی قیمتهای جهانی پنلهای خورشیدی را کاهش میدهند، گواهی بر اجرای موفقیتآمیز این سیاست و ایجاد ارزش قابل توجه است.
محور بحث آدام اسمیت دنبال سود نبود، بلکه اثرات ثانویه و ثانویه منافع شخصی بود که نتایج اجتماعی را بهبود می بخشد. هدف نهایی، ارائه کالا و خدمات است، نه انباشت ثروت توسط تولیدکنندگان. تمرکز چین بر روی خودروهای برقی مقرون به صرفه و پنل های خورشیدی، به جای ساخت شرکت های بزرگ، با این فلسفه سازگار است.
نقل قول معروف اسمیت، “ما انتظار شام خود را نه از خیرخواهی قصاب، آبجوساز یا نانوا، بلکه از توجه آنها به منافع خود”، بر اهمیت محصول نهایی بر ثروت تولیدکننده تاکید می کند. ارزشگذاریهای بالای بازار، مانند ارزشهای غولهای فناوری ایالات متحده، اغلب نشاندهنده انحرافات اقتصادی است تا ایجاد ارزش واقعی.
باورهای غلط در مورد ارزش آفرینی
مطبوعات تجاری اغلب کارایی بازار سهام را با خلق ارزش یکی می دانند، سوء تفاهمی که تفکر نئولیبرالی آن را تشدید می کند. ارزشگذاری چند تریلیون غولهای فناوری آمریکا – مایکروسافت، اپل، انویدیا، آلفابت، آمازون و متا – نه تنها نتیجه نوآوری است، بلکه نتیجه نظارت نظارتی و شکستهای ضدانحصار است. رویکرد چین، که شامل تسلط بر انحصارات فناوری است، نشان میدهد که محصولات مشابه یا با کیفیت بالاتر را میتوان با قیمتهای پایینتر و بدون نیاز به ارزشگذاری انبوه تحویل داد.
به عنوان مثال، غیر سهامداران مایکروسافت باید هزینه های بالا و مشکلات مکرر محصولاتی مانند ویندوز و اکسل را زیر سوال ببرند. با ارزش بازار 3 تریلیون دلاری، واضح است که مصرف کنندگان ذینفع اصلی نیستند.
استراتژی چین برای صاف کردن منحنی عرضه از طریق یارانه ها، نوآوری را ترویج می کند، تولید را افزایش می دهد و قیمت ها را کاهش می دهد و در نهایت به نفع مصرف کنندگان است. تمرکز نباید روی بازده مالی شرکتهای یارانهای باشد، بلکه باید روی کل مازاد مصرفکننده و عوامل خارجی متمرکز شود.
به عنوان مثال، گزارش اخیر CSIS تخمین زده است که چین 231 میلیارد دلار برای یارانه خودروهای الکتریکی هزینه کرده است. حتی اگر این رقم متورم شود، منافع آن بسیار بیشتر از هزینه هاست. با بیش از 250 مدل خودروی برقی موجود، رقابت شدید و نوآوری قیمت خودرو را به طور چشمگیری کاهش داده است و به نفع مصرف کنندگان چینی است. تخمین زده شده 500 میلیارد دلار صرفه جویی در مصرف کنندگان در سال 2024 به تنهایی این موضوع را نشان می دهد.
ارزش ایجاد شده توسط یارانه ها فراتر از بازده مالی فوری است. برای مثال، تغییر به خودروهای الکتریکی وابستگی به نفت را کاهش میدهد، انتشار گازهای گلخانهای را کاهش میدهد و فرصتهای شغلی را فراهم میکند و به مزایای اجتماعی گستردهتر کمک میکند. سقوط قیمت پنلهای خورشیدی میتواند منجر به پروژههای مهندسی پیش از این غیرقابل اجرا شود که هزینههای انرژی جهانی را به میزان قابل توجهی کاهش داده و اقتصاد را متحول میکند.
نمونه ای از کاربرد موفق این مدل شهر هفی است. Hefei با سرمایه گذاری در صنایع پیشرفته به رشد قابل توجهی دست یافته است. این رویکرد که در آن دولتهای محلی صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر را مدیریت میکنند، میتواند مؤثرتر از مدلهای سنتی دره سیلیکون باشد. بازده به سود شرکت محدود نمی شود، بلکه شامل مالیات، اشتغال و مزایای مصرف کننده نیز می شود.
مدل چینی به جای تمرکز صرف بر روی سود، تمام جنبه های خلق ارزش را در نظر می گیرد – از مصرف کنندگان گرفته تا تولیدکنندگان و عوامل خارجی. این رویکرد کل نگر به رشد اقتصادی پایدار و رفاه اجتماعی کمک می کند. همانطور که هفی و سایر شهرهای چین نشان داده اند، این مدل با مرزهای مختلف تکنولوژیکی سازگار است و مقیاس می شود.
در نتیجه، صنایع یارانه ای چین ارزش را از بین نمی برند. آنها آن را به روشهایی ایجاد میکنند که اغلب توسط معیارهای اقتصادی سنتی در نظر گرفته نمیشوند. مطبوعات تجاری و سیاستمداران غربی باید در درک خود از ارزش آفرینی تجدید نظر کنند و هم منافع مصرف کننده و هم تأثیرات اجتماعی گسترده تر را در نظر بگیرند. هدف نهایی باید ارائه محصولات و خدمات مقرون به صرفه و نوآورانه باشد، نه ارزش گذاری های متورم بازار سهام.
مقایسه بین تسلا و BYD این را نشان می دهد. ارزش بازار تسلا 788 میلیارد دلار است، در حالی که BYD 93 میلیارد دلار است. هر دو شرکت از مشوق های دولتی سود می برند. با این حال، سودآوری بالاتر تسلا در زمینه نفوذ کمتر به بازار خودروهای الکتریکی در ایالات متحده، بیشتر شکست سیاست است تا پیروزی توانایی کارآفرینی. تسلا از مشوقها بدون نتایج بازار استفاده کرده است، در حالی که BYD و رقبای آن نفوذ و نوآوری قابل توجهی در بازار در چین تضمین کردهاند.
صعود اخیر First Solar به عنوان با ارزش ترین شرکت خورشیدی، با کمک اقدامات حفاظتی تعرفه ای، نباید به عنوان یک پیروزی جشن گرفته شود. در عوض، انحراف بازار را نشان می دهد که در آن قیمت به طور مصنوعی متورم شده است. در مقابل، شرکتهای PV چینی توانستهاند با وجود رقابت شدید و حاشیههای کم، بازار جهانی را با پنلهای خورشیدی مقرونبهصرفه پر کنند. این نتیجه برخلاف ترس نشریاتی مانند اکونومیست، گواهی بر موفقیت این سیاست و ارزش آفرینی است.
مطبوعات تجاری اغلب ارزش بازار را با خلق ارزش یکی می دانند، دیدگاهی که هم تنبل و هم گمراه کننده است. ارزش بازار منعکس کننده احساسات سرمایه گذار و پویایی بازار سهام است، نه ارزش اقتصادی واقعی ارائه شده به مصرف کنندگان. برای غیر سهامداران، ارزش شرکتی مانند مایکروسافت بر اساس ارزش و عملکرد محصولات آن تعیین می شود، نه قیمت سهام آن. اگر تنظیمکنندهها کار خود را انجام میدادند، محصولات میتوانستند ارزانتر و بهتر باشند و رفاه مصرفکننده را افزایش دهند.
استراتژی چین در اعطای یارانه به صنعت برای تحریک رقابت و نوآوری نمونه بارز ایجاد ارزش مصرف کننده است. چین با یارانه دادن به تولیدکنندگان، تولید را افزایش می دهد، نوآوری را تحریک می کند و قیمت ها را کاهش می دهد و به نفع مصرف کنندگان است. این رویکرد در تضاد با تمرکز غرب بر سود است که اغلب منجر به اعمال انحصاری و افزایش قیمت مصرف کننده می شود.
مفهوم مازاد مصرف کننده – تفاوت بین آنچه مصرف کنندگان مایل به پرداخت هستند و آنچه که واقعاً می پردازند – اغلب در تحلیل های اقتصادی سنتی نادیده گرفته می شود. یارانه های چین به طور قابل توجهی مازاد مصرف کننده را با کاهش قیمت ها و بهبود کیفیت محصول افزایش می دهد. به عنوان مثال، یارانه به صنعت خودروهای الکتریکی (EV) منجر به تکثیر مدل ها و رقابت شدید قیمت شده است که منجر به صرفه جویی قابل توجهی برای مصرف کنندگان شده است.
گزارش اخیر مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی (CSIS) تخمین زده است که چین 231 میلیارد دلار برای یارانه خودروهای الکتریکی هزینه کرده است. حتی اگر این عدد متورم شود، تأثیر آن بر بازار عمیق بوده است. یارانه ها باعث ظهور بیش از 250 مدل خودروی برقی شده است و باعث نوآوری و کاهش قیمت ها در سراسر جهان شده است. پس انداز مصرف کنندگان از این پیشرفت ها بسیار بیشتر از هزینه اولیه یارانه ها است که ارزش زیادی برای مصرف کنندگان چینی ایجاد می کند.
مزایای سیاست یارانه چین فراتر از پس انداز فوری برای مصرف کنندگان است. انتقال به وسایل نقلیه الکتریکی وابستگی به واردات نفت را کاهش می دهد، انتشار گازهای گلخانه ای را کاهش می دهد و در بخش های با تکنولوژی بالا شغل ایجاد می کند. به طور مشابه، کاهش شدید قیمت پنلهای خورشیدی فرصتهای جدیدی را برای پروژههای انرژی تجدیدپذیر با پیامدهای ژئوپلیتیکی و زیستمحیطی قابل توجهی باز میکند.
شهر هفی در استان آنهویی نمونه ای از این است که چگونه دولت های محلی می توانند رشد اقتصادی را از طریق سرمایه گذاری استراتژیک در صنایع با فناوری پیشرفته تحریک کنند. رویکرد هفی، که شامل صندوقهای سرمایهگذاری عمومی است، مدلی انعطافپذیرتر و بالقوه کارآمدتر از سرمایهگذاری خطرپذیر سنتی ارائه میدهد. این مدل به جای تمرکز صرف بر سود شرکت، طیف وسیع تری از ورودی ها، از جمله اشتغال، رشد نیروی کار و مازاد مصرف کننده را در نظر می گیرد.
رویکرد چین به یارانه های صنعتی، که بر رقابت، نوآوری و ارزش مصرف کننده تأکید دارد، کاملاً در تضاد با تمرکز غرب بر سود و بازار سرمایه قرار دارد. با درک و ارزیابی طیف کامل ارزش آفرینی – از مزایای مصرف کننده تا اثرات خارجی مثبت – سیاست گذاران می توانند استراتژی های اقتصادی موثرتری طراحی کنند. موفقیت چین در بخشهایی مانند خودروهای الکتریکی و پنلهای خورشیدی نشان میدهد که یارانهها، در صورت اجرای صحیح، میتوانند ارزش عظیمی ایجاد کنند و به پیشرفت اقتصادی گستردهتر کمک کنند.