درگیری اسرائیل و فلسطین برای دههها در مرکز سیاست خاورمیانه بوده است، اما تشدید تنش اخیر در غزه و لبنان بر روند نگرانکنندهای تأکید میکند که تهدیدی برای بیثباتی کل منطقه است. تحت رهبری کنونی وی، نقش اسرائیل در خشونت های جاری در غزه مشهود است و محکومیت گسترده بین المللی را برانگیخته است.
حملات بی امان هوایی، تهاجمات زمینی و تخریب سیستماتیک زیرساخت های غیرنظامی یک بحران انسانی را ایجاد کرده است که اکنون فراتر از غزه و به جنوب لبنان گسترش یافته است. ماشین جنگی اسرائیل که توسط دولت وحشی نخست وزیر بنیامین نتانیاهو جسور شده است، تنش ها را در بسیاری از جبهه ها تشدید کرده است و عواقب ناگواری هم برای فلسطینی ها و هم برای لبنانی ها در پی داشته است.
جنگ اسرائیل در غزه و فراتر از آن
بدون شک لشکرکشی اسرائیل به غزه وارد مرحله جدید و مخرب تری شده است. آنچه به عنوان حملات تلافی جویانه پس از حمله غافلگیرانه حماس در 7 اکتبر 2023 آغاز شد، اکنون به یک جنگ تمام عیار تبدیل شده است که هیچ نشانه ای از فروکش نشان نمی دهد. غزه که قبلاً از سالها محاصره و محرومیت رنج می برد، بار سنگین قدرت نظامی اسرائیل را متحمل شده است. مردم غیرنظامی هزینه زیادی می پردازند: هزاران کشته، ده ها هزار زخمی و صدها هزار پناهنده. بیمارستان ها بمباران شدند، خانه ها ویران شدند و خدمات اولیه ویران شدند.
به ویژه وحشتناک است که به فلسطینی ها و مردم جنوب لبنان هشدار داده شده است که “بدترین چیز هنوز در راه است.” رهبری نظامی اسرائیل به صراحت اعلام کرده است که این درگیری هنوز به پایان نرسیده است و انتظار می رود تعداد کشته ها به میزان قابل توجهی افزایش یابد. شبح ویرانی بیشتر به چشم می خورد، به ویژه با تشدید حملات هوایی اسرائیل در لبنان، حزب الله به معارضه کشیده می شود و درگیری در جبهه دوم تشدید می شود.
حزب الله و ایران
در حالی که اقدامات اسرائیل در غزه غیرقابل توجیه است، به همان اندازه مهم است که نیروهای تفرقه افکن فعال در فلسطین و لبنان را به رسمیت بشناسیم که منشأ بسیاری از آنها در ایران است. هدف راهبردی تهران از دیرباز تفرقه افکنی و گسترش نفوذ خود در منطقه بوده است و این طرح را با کارآمدی بی رحمانه اجرا کرده است. حزب الله، مهم ترین متحد ایران در لبنان، نقشی کلیدی در این طرح ایفا کرد و به طور موثر جوامع کلیدی لبنان را از دولت دور کرد و از آنها به عنوان نیروی نیابتی برای به چالش کشیدن حاکمیت لبنان استفاده کرد.
این دستکاری به اوایل دهه 2000 برمی گردد، زمانی که تمدید دوره ریاست جمهوری سابق لبنان، امیل لحود، تحت نظارت رژیمی که در آن زمان «رژیم امنیتی سوریه- لبنان» نامیده می شد، تحمیل شد. در آن زمان، بسیاری از لبنانیها رژیم را صرفاً گسترش کنترل سوریه میدانستند. با این حال، اساساً بخشی جدایی ناپذیر از پروژه بزرگتر ایران برای ایجاد هژمونی منطقهای با استفاده از سوریه بهعنوان مجرا و حزبالله بهعنوان ابزار نظامی اصلی خود در لبنان بود.
نفوذ ایران در لبنان پس از ترور رفیق حریری در سال 2005 به سرعت افزایش یافت، رویدادی که باعث تحولات سیاسی لرزهای در این کشور شد. حزب الله که زمانی خود را به عنوان یک جنبش مقاومت لبنان معرفی می کرد، به یک سازمان شبه نظامی قدرتمند تبدیل شده است که بیشتر با جاه طلبی های منطقه ای تهران مطابقت دارد تا منافع مردم لبنان.
سیر تحول حزب الله: از مقاومت تا قدرت نیابتی
تحول حزب الله عمیقاً با اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل که از سال 1982 آغاز شد و تا سال 2000 ادامه داشت، در هم تنیده است. در این دوره، حزب الله در لبنان از حمایت عمومی برخوردار شد و خود را به عنوان یک جنبش مقاومت با هدف آزادسازی سرزمین اشغالی لبنان معرفی کرد. برای بسیاری از لبنانی ها، اقدامات این گروه با حضور اسرائیل توجیه می شد و حزب الله به عنوان نیروی ضروری برای مقابله با تجاوزات اسرائیل تلقی می شد. با این حال، زمانی که اسرائیل در سال 2000 از جنوب لبنان خارج شد، روایت شروع به تغییر کرد.
ادامه فعالیتهای نظامی حزبالله پس از خروج اسرائیل تعجببرانگیز بود. این گروه دیگر دلیل وجودی مشخصی به عنوان نیروی مقاومت نداشت، اما به جمع آوری سلاح و گسترش قابلیت های نظامی خود ادامه داد. بسیاری از لبنانیها حزبالله را نه بهعنوان مدافع حاکمیت ملی، بلکه ابزاری برای ایران میدانند که برای تضعیف دولت و دامن زدن به شکاف فرقهای کار میکند. این تصور در طول جنگ لبنان در سال 2006 تقویت شد، زمانی که اقدامات حزب الله لبنان را در یک درگیری ویرانگر با اسرائیل فرو برد که منجر به ویرانی گسترده و تلفات جانی شد.
از آن زمان، حزبالله به قدرتسازی در لبنان ادامه داد و به یک دولت در یک دولت تبدیل شد. وفاداری این کشور به ایران به طور فزاینده ای شفاف شده است، به ویژه با گسترش عملیات خود در سوریه، جایی که شبه نظامیان حزب الله نقش مهمی در حمایت از رژیم اسد در طول جنگ داخلی سوریه ایفا کرده اند. این نشان دهنده تغییر قابل توجهی از ماموریت اصلی آن یعنی مخالفت با اشغالگری اسرائیل به مجرای تامین منافع ایران در سراسر منطقه بود.
پروژه هژمونی منطقه ای ایران
رژیم ایران مدتهاست که به دنبال این بوده است که خود را به عنوان نیروی مسلط در خاورمیانه قرار دهد و حمایت آن از گروههایی مانند حزبالله جزء کلیدی این استراتژی است. هدف نهایی ایران ایجاد شبکه ای از نیروهای نیابتی در منطقه است که قادر به تأثیرگذاری و بی ثبات کردن دولت ها برای دستیابی به اهداف استراتژیک تهران هستند. این پروژه تحت عنوان “مقاومت” فروخته شد، شعار قدرتمندی که در میان بسیاری از اعراب که تحت اشغال اسرائیل و مداخله غرب رنج کشیده اند، طنین انداز می شود.
با این حال، واقعیت جاه طلبی های ایران بسیار بدبینانه تر است. ایران با پیوستن به اهداف به ظاهر درست مانند آزادی فلسطین، موفق شده است حمایت مردمی را به دست آورد و در عین حال همان کشورهایی را که مدعی حمایت از آنهاست تضعیف کند. در لبنان، این منجر به فروپاشی نهادهای دولتی و تشدید شکافهای فرقهای شد و کشور را در برابر دستکاریهای خارجی آسیبپذیر کرد.
انتصاب یک دوره دوم برای امیل لحود در سال 2004 یک لحظه کلیدی در این روند بود. این اقدام از سوی نیروهای طرفدار سوریه به عنوان گامی ضروری برای محافظت از لبنان در برابر تهدیدات خارجی به ویژه اسرائیل ارائه شد. با این حال، این تصمیم تنها جبهه ای بود برای طرح بزرگ ایران برای کنترل لبنان از طریق نیروهای نیابتی خود، با استفاده از حزب الله به عنوان وسیله ای برای تضعیف دولت لبنان و تحکیم قدرت.
ترور رفیق حریری در سال 2005 که به طور گسترده به شبه نظامیان سوری و حزب الله نسبت داده می شود، دامنه نفوذ ایران در لبنان را بیشتر آشکار کرد. ترور حریری، یکی از شخصیتهای مهم سیاسی مخالف حکومت سوریه، اعتراضات گستردهای را برانگیخت و در نهایت منجر به خروج نیروهای سوری از لبنان شد. اما این امر مانع نفوذ ایران نشد. بلکه به حزب الله اجازه داد تا با تثبیت کنترل خود بر نهادهای سیاسی و نظامی این کشور، وارد خلاء سوریه شود.
کودتای 2008 حزب الله و جنگ داخلی سوریه
در سال 2008، حزبالله چنان در سیستم سیاسی لبنان جا افتاده بود که به اندازه کافی اعتماد به نفس داشت تا سلاحهای خود را علیه هموطنان خود بچرخاند. در ماه مه همان سال، پس از تصمیم دولت برای انحلال شبکه مخابراتی حزب الله، این گروه به تسلط خشونت آمیز بیروت را آغاز کرد که باعث ترس از تجدید جنگ داخلی شد. این نقطه عطفی در تحول حزب الله از یک جنبش مقاومت به یک گروه مسلح بود که مایل به استفاده از زور برای تحمیل اراده خود بر مردم لبنان بود.
اوضاع با شروع جنگ داخلی در سوریه در سال 2011 پیچیده تر شد. حزب الله به دستور ایران عمیقاً درگیر درگیری شد و هزاران جنگجو را برای حمایت از رژیم اسد فرستاد. این مداخله بیشتر حزبالله را از بخشهای مهمی از مردم لبنان، بهویژه مسلمانان سنی که با مخالفان سوریه همدردی میکردند، دور کرد. درگیر شدن این گروه در جنگ همچنین باعث تعمیق اختلافات سیاسی و فرقه ای در لبنان شده و درگیری های داخلی این کشور را پیچیده تر کرده است.
ایستگاه ششم: سیل الاقصی و پیامدهای آن
در اکتبر 2023، عملیات سیل الاقصی که توسط حماس علیه اسرائیل انجام شد، بار دیگر توجهات را به پویایی منطقه جلب کرد. در حالی که این حمله ابتدا اسرائیل را غافلگیر کرد، پاسخ آن وحشیانه و خیره کننده بود و نه تنها غزه بلکه مواضع حزب الله را در جنوب لبنان نیز هدف قرار داد. ویرانی ویرانگر بود و هزاران غیرنظامی لبنانی مجبور به جابجایی شدند و زیرساخت های نظامی حزب الله به شدت آسیب دید.
این تشدید اخیر، شکنندگی پروژه منطقهای ایران را آشکار کرد. علیرغم لفاظی هایش در حمایت از آرمان فلسطین، تهران تمایلی به رویارویی مستقیم با اسرائیل ندارد و در عوض رویکرد محتاطانه تری را انتخاب می کند. این امر باعث شده است که حزب الله و حماس منزوی شده و پایگاه های مردمی آنها به طور فزاینده ای از ناتوانی این گروه ها در دستیابی به پیروزی های قابل توجه علیه اسرائیل سرخورده شوند.
در تهران، رهبری ایران اظهارات متناقضی داشته است و برخی از چهرهها خواستار ادامه مقاومت هستند، در حالی که برخی دیگر مانند رئیسجمهور مسعود پزشکیان، خصومت بین ایران و ایالات متحده را کم اهمیت جلوه داده و به تمایل به نزدیکی اشاره میکنند. این امر باعث شده است که بسیاری صداقت تعهد ایران به آرمان فلسطین و جاه طلبی های منطقه ای گسترده تر آن را زیر سوال ببرند.
با طولانی شدن درگیری، به طور فزاینده ای آشکار می شود که پروژه هژمونی منطقه ای ایران هزینه های زیادی را برای مردم فلسطین و لبنان به همراه داشته است. حزبالله و حماس که زمانی به عنوان حامیان جمعیت خود شناخته میشدند، اکنون بهعنوان مهرههایی در یک بازی ژئوپلیتیکی بزرگتر دیده میشوند که ارتباط چندانی با رفاه مردم عادی ندارد.
هنوز برای تغییر مسیر این گروه ها دیر نیست. حماس همچنان می تواند به عنوان جنبشی که به رفاه مردم فلسطین اختصاص دارد، به جای اینکه به عنوان نیابتی برای قدرت های خارجی عمل کند، به ریشه های خود بازگردد. به همین ترتیب، حزبالله باید بداند که آیندهاش در پذیرش دولت لبنان و تلاش برای ساختن لبنانی یکپارچه و مستقل است، نه در دستیابی به جاهطلبیهای تهران به قیمت هزینه کردن مردم خود. تنها راه دستیابی به صلح پایدار در منطقه از طریق گفتوگوی واقعی، آشتی و تعهد به اصول حاکمیت و تعیین سرنوشت همه مردم بدون دخالت خارجی است.