یارانه ها، تورم و نرخ بهره را بررسی کنید


هزینه زندگی در استرالیا

در دنیایی که هزینه زندگی دائماً در سرفصل ها و گفتگوها قرار دارد، پارادوکسی وجود دارد که اغلب مورد توجه قرار نمی گیرد. از یک سو، دولت ها تلاش می کنند تا با یارانه دادن به کالاهای ضروری مانند اجاره بها و برق، از بار مالی شهروندان بکاهند، همانطور که در آخرین اقدامات بودجه دولت فدرال دیده می شود. از سوی دیگر، همین یارانه ها به دلیل ایجاد تورم مورد انتقاد قرار می گیرند، زیرا درآمد قابل تصرف بیشتری را برای مصرف کنندگان فراهم می کنند.

در عین حال، بانک‌های مرکزی مانند بانک مرکزی با افزایش نرخ بهره به تورم پاسخ می‌دهند تا آن را در محدوده هدف نگه دارند. این نرخ‌های بالاتر، در حالی که برای کنترل تورم طراحی شده‌اند، اغلب منجر به پرداخت‌های بالاتر وام مسکن می‌شوند و بر بار مالی خانواده‌ها می‌افزایند. این پارادوکس سؤال مهمی را مطرح می‌کند: چگونه می‌توانیم به طور مؤثر هزینه‌های زندگی را بدون تشدید ناخواسته مشکلاتی که به دنبال حل آن هستیم، مدیریت کنیم؟

هزینه زندگی که به عنوان مقدار پول مورد نیاز برای پوشش هزینه های اساسی تعریف می شود، بیش از یک قرن است که در حال افزایش است. این روند ذاتاً مشکل ساز نیست. تصمیم معروف هاروستر در سال 1907 را در نظر بگیرید، جایی که قاضی هنری هیگینز تعیین کرد که دستمزد زندگی برای یک خانواده پنج نفره 42 شیلینگ (4.20 دلار) در هفته است. در آن زمان یک قرص نان چهار سکه قیمت داشت. امروز قیمت یک نان 100 برابر بیشتر است و 4.20 دلار به سختی برای یک فنجان قهوه کافی است. با این حال، علیرغم افزایش آشکار هزینه های زندگی، کمتر کسی استدلال می کند که زندگی برای خانواده ها امروز بدتر از یک قرن پیش است.

دلیل چنین ناهماهنگی رشد درآمد جمعیت است که در بلندمدت عموماً از رشد قیمت ها پیشی می گیرد. در سال 1907، متوسط ​​دستمزد هفتگی در مقایسه با امروز که حدود 2000 دلار است، یعنی حدود 500 برابر بیشتر، ناچیز بود. عامل کلیدی سطح مطلق قیمت ها نیست، بلکه قدرت خرید درآمد قابل تصرف جمعیت است. این قدرت خرید نه تنها دستمزد، بلکه تأثیر مالیات، پرداخت سود و سایر هزینه های اجتناب ناپذیر را نیز در نظر می گیرد.

اما اخیراً انحراف محسوسی از این الگوی تاریخی مشاهده شده است. در سال 2022، قیمت های مصرف کننده 7.8٪ افزایش یافت، افزایش قابل توجهی در مقایسه با رشد دستمزد 3.3٪. این واگرایی نشان دهنده انحراف از گذشته است، زمانی که رشد دستمزد معمولاً همگام با رشد قیمت بوده یا از آن فراتر رفته است. لازم به ذکر است که این افزایش قیمت اگرچه قابل توجه است اما با معیارهای تاریخی فوق العاده نبود. دهه‌های 1970 و 1980 شاهد نرخ‌های بالاتر تورم بدون ایجاد بحران گسترده هزینه‌های زندگی بودند. یک تفاوت اساسی در آن دهه‌ها، شاخص‌سازی دستمزدها بود که تضمین می‌کرد دستمزدها با قیمت‌ها افزایش می‌یابد و تأثیر آن بر خانوارها کاهش می‌یابد.

واکنش به جهش تورم در سال 2022، چه در استرالیا و چه در سراسر جهان، افزایش سریع نرخ بهره بوده است. بانک های مرکزی، از جمله بانک مرکزی استرالیا، نرخ ها را در تلاش برای بازگرداندن تورم به محدوده هدف افزایش داده اند. در استرالیا، نرخ نقدی بانک رزرو حدود چهار درصد افزایش یافت که بزرگترین افزایش را از زمانی که هدف گذاری تورمی برای اولین بار در اوایل دهه 1990 اتخاذ شد، به خود اختصاص داد.

جالب اینجاست که هیچ مبنای نظری رسمی برای هدف تورم در استرالیا تدوین نشده است. محدوده هدف 2 تا 3 درصد یک انتخاب تا حدی خودسرانه است که از شرایط اقتصادی اوایل دهه 1990 و تصمیمات سیاسی وزیر دارایی جناح راست نیوزلند به ارث رسیده است. علیرغم فقدان یک مبنای تئوریک قوی، این هدف به سنگ بنای سیاست اقتصادی تبدیل شده است و تصمیمات با پیامدهای گسترده را تعیین می کند.

یک موضوع مهم در استفاده از نرخ های بهره برای مدیریت تورم، تاثیر آن بر درآمد قابل تصرف است که در برآورد هزینه زندگی بسیار مهم است. برای خانوارهایی که بدهی وام مسکن دارند، نرخ بهره بالاتر به معنای پرداخت ماهانه بالاتر است که در واقع درآمد قابل تصرف را کاهش می دهد. برعکس، آنهایی که دارای ثروت مالی خالص هستند، از نرخ بهره بالاتر بهره مند می شوند زیرا بازدهی افزایش یافته از پس انداز و سرمایه گذاری را مشاهده می کنند. این منجر به توزیع مجدد ثروت می شود که توسط وام دهندگان وام مسکن به عنوان افزایش هزینه زندگی و توسط سپرده گذاران به عنوان یک سرمایه بادآورده تلقی می شود.

این توزیع مجدد تا حد زیادی تصادفی است و به عواملی مانند سن، وضعیت مالی و زمان خرید ملک بستگی دارد. خانوارهای جوان‌تر، که اغلب با بدهی‌های وام مسکن مواجه هستند، تمایل به ضرر دارند، در حالی که خانوارهای مسن‌تر و ثروتمندتر، که احتمال بیشتری برای داشتن دارایی‌های مالی خالص دارند، سود می‌برند. این پویایی به روایت‌های گسترده‌تری از تضاد نسل‌ها می‌خورد، و هزاره‌ها را در نبردی بر سر نتایج سیاست‌های اقتصادی در برابر بچه‌های پررونق قرار می‌دهد.

اگر افزایش شدید نرخ بهره ابزار بهینه برای کنترل تورم نیست، چه جایگزین هایی وجود دارد؟ تجربه اقتصادی دهه 1980 یک الگوی بالقوه ارائه می دهد. به جای هدف گذاری برای بازگشت سریع به اهداف تورمی، یک رویکرد سنجیده تر می تواند بر به حداقل رساندن شوک های بزرگ به درآمد تمرکز کند و در عین حال اجازه دهد تورم به تدریج کاهش یابد.

یکی از گزینه‌ها می‌تواند شامل معرفی مجدد شاخص‌سازی دستمزدها باشد، تا اطمینان حاصل شود که رشد دستمزد همگام با تورم است. این به حفظ قدرت خرید بدون نیاز به افزایش شدید نرخ بهره کمک می کند. با همسویی افزایش دستمزدها با تورم، فشار بر بودجه خانوارها کاهش می یابد و احتمال بحران هزینه های زندگی کاهش می یابد.

رکود در اواخر دهه 1980، که اغلب به عنوان “رکودی که باید داشته باشیم” نامیده می شود، عمدتاً نتیجه افزایش شدید نرخ های بهره بود. هدف از این افزایش ها کنترل تورم بود، اما پیامدهای اقتصادی و اجتماعی شدیدی داشت. در صورت تداوم نرخ بهره بالا که منجر به انقباض اقتصادی و از دست دادن مشاغل شود، سناریوی مشابهی ممکن است امروز رخ دهد.

به جای تمرکز صرف بر اهداف تورمی، سیاست اقتصادی می تواند از چشم انداز وسیع تری با در نظر گرفتن تأثیر کلی بر درآمد خانوارها و ثبات اقتصادی بهره مند شود. این رویکرد تشخیص می‌دهد که هزینه‌های زندگی نه تنها قیمت‌ها، بلکه زمینه اقتصادی گسترده‌تر، از جمله اشتغال، رشد دستمزد و نرخ بهره را نیز در بر می‌گیرد.

همانطور که به جلو می رویم، بسیار مهم است که پیچیدگی های بحث هزینه زندگی را به دقت بررسی کنیم. یکی از مشکلات ذاتی در بحث هزینه های زندگی، تمایل به تمرکز صرف بر قیمت ها بدون در نظر گرفتن عوامل اقتصادی گسترده تر است. هزینه زندگی نه تنها به میزان هزینه کالا و خدمات بستگی دارد، بلکه به قدرت خرید خانوارها و توزیع درآمد و ثروت نیز بستگی دارد.

افزایش شدید نرخ بهره ممکن است به مهار تورم کمک کند، اما همچنین هزینه های قابل توجهی را بر بخش های خاصی از مردم، به ویژه آنهایی که بدهی های وام مسکن دارند، تحمیل خواهد کرد. این هزینه ها در پرداخت های ماهانه بیشتر، درآمد قابل تصرف کمتر و افزایش بار مالی بر خانوارها منعکس می شود. برای بسیاری، این امر مانند افزایش هزینه زندگی است، حتی اگر در معیارهای تورم رسمی گنجانده نشود.

برای رسیدگی موثر به مسائل مربوط به هزینه های زندگی، سیاست گذاران باید ملاحظات کوتاه مدت و بلند مدت را متعادل کنند. در کوتاه مدت، هدفمندی یارانه ها و اقدامات حمایتی می تواند به کاهش بار خانواده های آسیب پذیر کمک کند. با این حال، این اقدامات باید با دقت طراحی شود تا به فشارهای تورمی کمک نکند.

در بلندمدت، رویکردی دقیق‌تر برای مدیریت تورم مورد نیاز است. چنین رویکردی تشخیص می‌دهد که هدف‌گذاری تورم، اگرچه مهم است، نباید به بهای ثبات اقتصادی و رفاه خانوار تمام شود. با در نظر گرفتن تأثیر توزیعی تغییرات نرخ بهره و زمینه اقتصادی گسترده‌تر، سیاست‌گذاران می‌توانند استراتژی‌هایی را طراحی کنند که باعث رشد پایدار و محافظت از قدرت خرید خانوارها شود.

در نهایت، ترویج یک بحث عمومی آگاهانه در مورد هزینه زندگی و سیاست اقتصادی مهم است. روایت‌های ساده‌ای که نسل‌ها را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهند یا گروه‌های خاصی را مقصر مشکلات اقتصادی می‌دانند، کمک چندانی به درک یا حل مشکلات اساسی نمی‌کنند. با ترویج درک بهتر عوامل مؤثر بر هزینه زندگی، می‌توانیم بحث‌ها و سیاست‌های سازنده‌تری را تشویق کنیم که نیازهای همه شهروندان را برآورده کند.

پارادوکس هزینه زندگی پیچیدگی ها و چالش های مدیریت سیاست های اقتصادی را به گونه ای آشکار می کند که مبارزه با تورم و رفاه خانوار را متعادل کند. در حالی که یارانه ها و افزایش نرخ بهره ابزارهایی در زرادخانه سیاستمداران هستند، تأثیر آنها بر زندگی واقعی شهروندان باید به دقت مورد توجه قرار گیرد. با عبرت گرفتن از گذشته، زیر سوال بردن اصول متداول اقتصادی و ترویج یک رویکرد متوازن، می‌توانیم با چالش‌های هزینه زندگی مقابله کنیم و آینده اقتصادی عادلانه‌تر و پایدارتری بسازیم.

در دنیایی که احتمالاً هزینه زندگی همچنان در حال افزایش است، هدف نباید بازگشت به دوران گذشته از قیمت‌های پایین باشد، بلکه باید اطمینان حاصل شود که درآمد، قدرت خرید و سیاست‌های اقتصادی با یکدیگر همکاری می‌کنند تا استاندارد مناسبی از زندگی را فراهم کنند. برای همه راه پیش رو مستلزم یک اقدام متعادل کننده دقیق است، اما با سیاست های مدبرانه و مشارکت آگاهانه عمومی، می توانیم با این چالش مقابله کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید