39
در تابستان 1990، پرزیدنت جورج دبلیو بوش، با درک نیاز فوری به صلح همه جانبه در خاورمیانه، جیمز بیکر وزیر امور خارجه خود را مأمور سازماندهی مذاکرات صلح بلندپروازانه با حضور اسرائیل، فلسطینی ها و دشمنان دیرینه اسرائیل کرد. در سراسر جهان عرب مسیر این مذاکرات مملو از چالشها بود و با دیپلماسی پرمخاطره، لحظاتی از رویارویی عمومی و پیشرفت تدریجی مشخص میشد که در نهایت از مسیر خارج شد.
در ژوئن 1990، بیکر از امتناع قاطعانه اسحاق شامیر، نخست وزیر اسرائیل از شرکت در مذاکرات با سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، که اسرائیل در آن زمان سازمانی تروریستی و دشمن اصلی خود می دانست، خشمگین شد. در یک نمایش خوب از دیپلماسی عمومی، بیکر در طول جلسه استماع کنگره، شامیر را مورد سرزنش قرار داد و تعهد او به صلح را زیر سوال برد و به طعنه شماره تلفن کاخ سفید را ارائه کرد و گفت: «اگر در این مورد جدی هستید، با ما تماس بگیرید. تلفن 202-456-1414.
در همان زمان، بیکر تلاش کرد تا سازمان آزادیبخش فلسطین را متقاعد کند که از هدف خود یعنی از بین بردن دولت یهود و جایگزینی آن با یک ملت مستقل فلسطینی دست بردارد و خواستار پایان دادن به حملات تروریستی علیه اسرائیلی ها شد. این فشار برای پیشرفت دیپلماتیک در کنفرانس مادرید در سال 1991 به اوج خود رسید.
کنفرانس مادرید که در اکتبر 1991 تشکیل شد گامی رو به جلو بی سابقه بود. در این نشست نمایندگان اسرائیل، ساف، اردن، سوریه، لبنان و مصر حضور داشتند. این گفتگوها که با جلسات متعدد در پایتخت های مختلف همراه بود، طیف وسیعی از مسائل امنیتی و اقتصادی را مورد بررسی قرار داد. با وجود حرکت اولیه، این روند به تدریج محو می شود. با این حال، یک نقطه عطف مهم در مذاکرات محرمانه اسلو که منجر به توافق اسلو در سال 1993 شد، به دست آمد.
معاهده اسلو بیانگر یک توافق پیشگامانه بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین است که چارچوبی را برای ایجاد یک کشور فلسطینی طی پنج سال مشخص می کند. با این حال، دولت مورد انتظار و صلح پایدار با تشدید خشونت و بی اعتمادی متقابل خدشه دار شد. سالهای درگیری اسرائیل و فلسطینیها که به دنبال آن اتفاق افتاد، توافق اسلو را به ظاهر برای همیشه باطل کرد.
در اکتبر 2023، پس از حمله وحشیانه حماس به اسرائیل از نوار غزه، خاورمیانه بار دیگر در آشوب قرار گرفت. این حمله ویرانگر که جان حدود 1100 اسرائیلی را گرفت، بحث بر سر راه حل دو دولتی را تجدید کرد، البته بیشتر در تئوری تا عملی. تلاش های تحت رهبری ایالات متحده برای از سرگیری مذاکرات صلح با موانع بزرگی روبرو شده است که با وحشت حمله 7 اکتبر و پیامدهای آن تشدید شده است.
رئیس جمهور جو بایدن برخلاف اسلاف خود که موفق به نادیده گرفتن فعالیت های تروریستی گذشته ساف بودند، از رد حمله 7 اکتبر خودداری کرد. وی تاکید کرد که تعهد واقعی اسرائیل به راه حل دو کشوری برای فرونشاندن خشم اعراب از کارزار تلافی جویانه گسترده اسرائیل که بیش از 30000 فلسطینی را کشته است، حیاتی است.
پس از این حمله، بایدن، وزیر خارجه آمریکا، آنتونی بلینکن را چندین بار به خاورمیانه فرستاد تا پیشنهادات خود را برای آتش بس، آزادی گروگان های حماس، و ایجاد چارچوبی برای مذاکره منجر به ایجاد کشور فلسطینی، ترویج کند. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، که رهبری حزب لیکود را که زمانی شامیر رهبری میکرد، در برابر پیشنهادهای آمریکا مقاومت کرده است. او ایده تشکیل کشور فلسطین را رد کرد و در عوض فقط یک آتش بس موقت پیشنهاد کرد و قبل از ادامه خصومت های بی امان خواستار آزادی گروگان ها شد.
اظهارات عمومی بایدن گاهی متناقض به نظر می رسد. او متعهد شد که از کمپین اسرائیل علیه حماس حمایت تزلزل ناپذیری کند و در عین حال به نتانیاهو توصیه کرد که تلفات غیرنظامیان فلسطینی را به حداقل برساند. او هشدار داد که حمله اسرائیل به رفح، آخرین پایگاه حماس در جنوب غزه، از «خط قرمز» با پیامدهای نامشخص عبور خواهد کرد، اگرچه تنها اقدامی که انجام شد، قطع عرضه بمبهای هوایی به ویژه سنگین بود.
حماس، به نوبه خود، به نظر می رسد تمایلی به موافقت با خواسته هایی که نابودی آن را تضمین می کند، ندارد. وی خواستار پایان دادن به تجاوزات اسرائیل، خروج نیروهای اسرائیلی از غزه و احیای غزه به عنوان پیش شرط مذاکرات برای آزادی گروگان ها شد.
نحوه برخورد بایدن با مناقشه اسرائیل و فلسطین تحت تأثیر ملاحظات سیاسی داخلی است، زیرا او به دنبال متعادل کردن حمایت رای دهندگان یهودی-آمریکایی که از اسرائیل دفاع می کنند و رای دهندگان عرب-آمریکایی خشمگین از ویرانی غزه و شکست در ایجاد یک کشور فلسطینی است. این طناب تنگ سیاسی نشاندهنده کاهش توانایی ایالات متحده برای تحت فشار قرار دادن مؤثر هر دو طرف است، برخلاف دهه 1990، زمانی که نفوذ آمریکا در منطقه در اوج خود بود.
در دهه 1990، ایالات متحده نفوذ بی سابقه ای در خاورمیانه داشت. اخراج موفق نیروهای عراقی از کویت در سال 1991 کشورهای عربی را به واشنگتن بدهکار کرد. اسرائیل که به دستور ایالات متحده از جنگ در خلیج فارس کنار گذاشته شده بود، از رویارویی با متحدی که قاطعانه عراق، یکی از سرسخت ترین مخالفانش را شکست داده بود، تردید نکرد. یاسر عرفات، رهبر ساف، از حمله عراق به کویت حمایت کرد و به دنبال بازپروری سیاسی بود که با تبدیل شدن او از رهبر تروریستی به برنده جایزه صلح نوبل همراه با اسحاق رابین، نخست وزیر اسرائیل به دلیل نقششان در توافقنامه اسلو، به اوج خود رسید.
در قرن بیست و یکم، نقش ایالات متحده به عنوان یک قدرت منطقه ای ضعیف شده است. درگیری های طولانی و در نهایت ناموفق در افغانستان و عراق، همراه با ظهور ایران ستیزه جو و شبکه نیابتی آن در لبنان و یمن، سیاست آمریکا را در خاورمیانه پیچیده کرده است. علاوه بر این، ایالات متحده اکنون با چالش های قدرت جهانی خود در آسیا، جایی که قدرت نظامی چین در حال افزایش است، و در اروپای شرقی، جایی که روسیه با به چالش کشیدن گسترش ناتو به دنبال بازگرداندن نفوذ خود است، مشغول است.
با وجود این مشکلات، دولت بایدن همچنان متعهد به حل این مشکل است. آرون دیوید میلر، دیپلمات کهنه کار آمریکایی خاطرنشان می کند که مذاکرات معمولا زمانی به موفقیت می رسد که طرف های درگیر درد کافی را احساس کنند و دستاوردهای بالقوه ای را برای ایجاد فوریت ببینند. در حال حاضر، تنها حزبی که احساس اضطرار نشان می دهد، دولت بایدن است.
به نظر می رسد نتانیاهو بر دستیابی به موفقیت نظامی به عنوان ابزاری برای حفظ قدرت و نجات خود پس از حمله بی سابقه حماس متمرکز شده است. برای حماس، بقا مهم است و گروگان هایی که در اختیار دارد به عنوان اهرم اصلی آن در مذاکرات با اسرائیل عمل می کنند.
به گفته رابرت هانتر، سفیر سابق ایالات متحده در ناتو، ایالات متحده باید هدف خود را واضح نشان دهد و فشار دیپلماتیک مداوم بر همه طرف های درگیر اعمال کند. هانتر گفت: «رئیسجمهور باید بداند که با پایان یافتن این جنگ، نمیتوان بحران اسرائیل و فلسطین را دوباره کنار زد. او بر نیاز آمریکا به بازگرداندن اعتماد به صلاحیت استراتژیک خود و نقش یک واسطه صادق و اولویت دادن به منافع آمریکا تاکید می کند.
با توسعه وضعیت، روشن می شود که دستیابی به صلح در خاورمیانه همچنان یک هدف دشوار و دست نیافتنی است. درسهای حاصل از تلاشهای گذشته، چشمانداز ژئوپلیتیک کنونی، و تأثیر متقابل سیاست داخلی و بینالمللی، راه رو به جلو را تعیین میکند. باید دید آیا ایالات متحده می تواند با این چالش ها مقابله کند و به راه حلی پایدار دست یابد، اما خطرات هرگز بالاتر از این نبوده است.